کودکان در حالی که رُشد میکنند، پرورش مییابند و جامعهپذیر میشوند؛ جامعهپذیری (Socialization) فرآیند کنش متقابل اجتماعی است که مردم از طریق آن به کسب شخصیت میپردازند و شیوه زندگی در جامعه خود را میآموزند. برای روشنتر شدن موضوع ابتدا باید به تعریف جامعهپذیری بپردازیم. جامعه پذیری فرآیندی است که کودکان، نوجوانان و بزرگسالان انتظاری را که در تعامل با افراد دیگر از آنها می رود، میآموزند.
بنابراین میتوان تصور کرد که جامعهپذیری یک قالب اجتماعی است که هر شخص را برای اینکه در گروه خود، باشد شکل میدهد. کودکان در سالهای نخستین زندگی خود این آمادگی را دارند تا چیزهای بسیاری درباره روش زندگی با دیگران در این جهان بیاموزند (و البته این کار را هم میکنند.) بیشتر این یادگیریها به واسطه دیدن و گوش دادن به والدین، خواهران و برادران، گروههای هم سن و سال، معلمان و دیگر بزرگسالان صورت میگیرد؛ علاوه بر این فیلمهای سینمایی منبع رایج دیگری است که امروزه یادگیری اجتماعی را امکانپذیر میسازد.
به این اعتبار کودکان افزون بر مدلهای زندگی واقعی، یک منبع غنی از مدلهای نمادین در فیلمهای سینمایی، برنامههای تلویزیون، تبلیغات، کتابها، کمدیها و مانند اینها در دسترس دارند. فراوانی و گوناگونی مدل سازی نمادین از سوی سینما و دیگر رسانههای جمعی، منبع مؤثری در یادگیری اجتماعی است. بایستی توجه داشت بیشتر کودکان بسیاری از انگیزشها، پاسخهای هیجانی و شیوههای جدید رفتار و سبک زندگی و ارزشهای خود را از طریق همین مدلسازی سینمایی و تلویزیونی فرا میگیرند.
سبک زندگی حاکی از مجموعه عوامل و عناصری است که کم و بیش بهطور نظاممند با هم ارتباط داشته و یک شاکله کلی فرهنگی و اجتماعی را پدید میآورند. همین پیوستگی، اتحاد و نظاممندی، این کُل را از کُل های دیگر متمایز میکند. در واقع سبک زندگی به مجموعه رفتارها، مدلها و الگوهای کنشهای هر فرد اطلاق میشود که معطوف به ابعاد هنجاری، رفتاری و معنایی زندگی اجتماعی او باشد و نشاندهنده کم و کیف نظام باورها و کنشها و واکنشهای فرد و جامعه است. به عبارتی سبک زندگی دلالت بر ماهیت و محتوای روابط، تعاملات و کنشهای اشخاص و آحاد مردم در هر جامعه دارد. بیشک رفتارهای فرهنگی، برخاسته از باورها و عقاید و ذهنیتهایی است که منشأ و مصدر آن رفتارها و نمادها هستند. |
به عبارتی دیگر؛ بروز و ظهور سبک زندگی از طریق نحوه صرف زمان، پول و چگونگی گذران فراغت، انتخاب اشیای مصرفی، انتخاب علائق و ترجیحات (سلیقه) و نظایر آن صورت میگیرد و در این میان فیلمها و انیمیشنها منبع اصلی به تصویر کشیدن مولفههای سبک زندگی یک فرهنگ خاص است.
اگرچه اثرگذاری جدی رسانه ها بر وقایع جاری جامعه از قرن نوزدهم میلادی آغاز شد اما نخستین نمونه کلان و عظیم دگرگون سازی فرهنگی در دهه های ابتدائی قرن بیستم و در جامعه ایالات متحده به وقوع پیوست، به این ترتیب که سبک زندگی مردم امریکا در پایان دهه ۱۹۲۰ میلادی بسیار متفاوت از ابتدای این دهه و تمام دوران پیش از آن شده بود. ایالات متحده جنگ جهانی اول را در حالی به پایان برد که از بازار داخلی عظیم، نظام استودیویی نیرومند و دفاتر جهانی پخش فیلم بهره مند بود. از طرف دیگر به علت آنکه در ویرانی پس از جنگ جهانی اول، امریکا تنها کشور دخیل در جنگ بود که هیچ آسیبی به سرزمین آن وارد نشده و حتی از لحاظ اقتصادی بیشترین بهره را از جنگ برده بود، خیلی زود کمپانی های امریکایی توانستند بازار فروش خود را در اقصی نقاط جهان و در زمان رکود فیلمسازی در کشورهای درگیر جنگ، تثبیت کرده و پاداش خدمت به سیاست های ملی ایالات متحده در دوران جنگ را با منفعت فراوان اقتصادی زمان پس از جنگ دریافت نمایند. سینما و رسانه های مکتوب بر اساس خط مشی تعیین شده ی اربابان رسانه در کنار هم توانستند سبک زندگی امریکایی (American Way of Life) و رویای امریکایی (American Dream) را تعریف و تبیین نموده و با تصویرسازی جذاب و حرفه ای، جامعه را در مسیر آن قرار دهند. خیلی زود این اثرگذاری از خاک امریکا فراتر رفته و با ورود تلویزیون در نیمه دوم قرن بیستم، ابعاد گسترده تری پیدا کرد. |
بر این اساس؛ آن چیزی که امروزه ایالات متحده را در جهان به عنوان یک قدرت بزرگ ثابت نگه داشته است؛ نه سلاحها و قدرت نظامی بلکه ترویج سبک زندگی آمریکایی از طریق فیلمها و محصولات فرهنگی است؛ سبک زندگی ویژه ای که اسلوب اصلی و اساسی آن قطعا متفاوت از آن چیزی است که جامعه ی اسلامی و تمدن ایرانی به دنبال آن می باشد.
به طور کلی برخی شاخصههای سبک زندگی غربی عبارتند از: شکاکیت فلسفی (Philosophical skepticism)؛ پلورالیسم معرفتی (Epistemological pluralism)؛ نسبیت گرایی (Relativism)؛ نسبی انگاری اخلاق و مجموع نظامات ارزشی؛ حقیقتستیزی؛ تغییر انسانهای الگو و گروههای مرجع اجتماعی ؛ نگاه حداقلی به دین؛ حاکمیت سرگرمی و محور قرار دادن اوقات فراغت غفلت زا (Entertainment)؛ ایجاد جامعه مصرفمحور و تابع نیازهای دنیای مدرن و شهر مدرن و بر مدار اقتصاد مصرفی (Consumer Economy)؛ ترویج اباحهگری و لذت گرایی (Hedonism)؛ ترویج و اشاعه ارزشهای مبتذل و غیر انسانی؛ نظیر ترویج انواع و اقسام روابط نامشروع؛ پولپرستی؛ تجملگرایی؛ ایجاد حرص و طمع؛ دنیاطلبی افراطی و ... |
در این میان قطعا اصلی ترین و اساسی ترین رویکرد سبک زندگی آمریکایی را می توان در موضوع عادی سازی گناه دانست؛ یکی از خصوصیات فرهنگ غربی، عادیسازی گناه است؛ گناههای جنسی را عادی میکنند. امروز این وضعیت در خود غرب به فضاحت کشیده شده؛ اول در انگلیس، بعد هم در بعضی از کشورهای دیگر و آمریکا. این گناه بزرگِ همجنسبازی شده یک ارزش! به فلان سیاستمدار اعتراض میکنند که چرا او با همجنسبازی مخالف است، یا با همجنسبازها مخالف است! ببینید انحطاط اخلاقی به کجا میرسد. این، فرهنگ غربی است. همچنین فروپاشی خانواده، گسترش مشروبات الکلی، گسترش مواد مخدر و ... موضوعاتی که در کمال سهولت و با وضوح هرچه تمام از طریق آثار سینمایی و انیمیشنها به جوامع مختلف، بویژه جامعه اسلامی ایران و بالاخص کودکان جامعه ما منتقل می شود.
بی شک کودکان، بسیاری از آداب و رسومی را که در رسانه ها میبینند، تقلید میکنند و حتی طرز فکر و اعتقادات کودکان میتواند تحت تأثیر آنچه در فیلمها میبینند، شکل پیدا کند. به عنوان مثال کودکی که به فلان فیلم علاقه دارد سعی میکند رفتار، گفتار و کردار خود را به قهرمان اصلی برنامه نزدیک سازد. بعلاوه تجاربی که انسان در سنین خردسالی از محیط اطراف خود کسب میکند، نقش سازندهای در جامعهپذیری او دارد. بنابراین فارغ از جنسیت، کودک ممکن است رفتار هر یک از طرفین را نسبت به دیگری طبیعی و درست تلقی کند و آن را به عنوان یک رفتار معمول در زندگی خود نیز انجام دهد.
آنچه در ذهن کودک شکل میگیرد و نوع نگاه او به جامعه و تصوراتی که او از خود پیدا میکند، تا حد زیادی به نحوه بازنمایی این امور در رسانهها دارد. |
در واقع چون رسانهها و از جمله آنها سینما در جامعهپذیری کودکان نقش مهمی ایفا میکنند، پس تولیدکنندگان فیلمها، مسئولان، والدین، گردانندگان رسانهها و دیگر عوامل دستاندرکار باید نسبت به فیلمهای تولید شده با نام کودک حساستر باشند و با نگاهی دقیقتر و شناخت کاملتر از مسئولیتی که بر عهده دارند، در این عرصه فعالیت کنند تا در نتیجه کودکان در معرض شناخت صحیح از نقش کودک، محیط کودکی و خلاقیتهای کودکانه قرار گیرند.
همچنین از آنجایی که وجود مقاصد سیاسی و فرهنگی در فیلمها کاملاً محسوس است و سازندگان فیلم از جمله فیلم کودک به دنبال ترویج افکار و عقاید و سبک زندگی مورد نظرشان از طریق شخصیتها هستند و در تلاشاند تا کودکان را از همان سنین پایین مطابق الگوی مورد نظر خود آموزش دهند، لذا با توجه به تأثیرگذاری وسیع کودک از فیلمها و الگوپذیری قوی آنها و همچنین زاویه نگاه به کودک وکودکی، ضرورت توجه به نقش کودک و برنامهریزی دقیق برای الگوسازیهایی که میکند، در فیلمهایی که کودکان در آن نقش آفرینی میکنند بیشتر و بیشتر میشود.
البته برای نیل به این مقصود ابتدا باید تحقیقهای اصولی درباره وضعیت کودک در فیلمهای سینمایی و الگو مطلوب برای نمایش دادن، انجام گیرد. به علاوه بایستی خلأها و ضعفهای موجود در محتواهای فیلمهای کودک ایرانی بررسی شود تا لزوم تجدیدنظر در ساختارها و محتواهای فیلمهای کودکان را به مسئولان فرهنگی کشور، نویسندگان و تولیدکنندگان اینگونه فیلمها نشان دهد.
اما برای اینکه به بتوانیم آثار اجتماعی فرهنگی فیلمهای سینمایی را بر کودکان تبیین کنیم لازم است ابتدا به نظریاتی بپردازیم که اسلوب یادگیری کودکان از رسانهها را تبیین میکنند. یکی از نظریههای مربوط به آثار اجتماعی رسانهها، نظریه یادگیری اجتماعی است که به طور ویژه با ارتباط جمعی در ارتباط است. بر اساس این نظریه انسانها بیشتر آنچه را که برای راهنمایی و عمل در زندگی نیاز دارند صرفا از تجربه و مشاهده مستقیم یاد نمیگیرند بلکه عمده آنها به طور غیرمستقیم و به ویژه از طریق رسانههای جمعی میآموزند.
بیشتر رفتارهای آدمی به صورت مشاهده رفتار دیگران و از طریق الگوبرداری یادگرفته میشود. نظریه یادگیری اجتماعی به طور گستردهای برای مطالعه تاثیر رسانهها بر خشونت مورد استفاده قرار میگیرد؛ این نظریه پرخاشگری را نتیجه تماشای برنامههای خشونتآمیز میداند که به عنوان یک رفتار آموخته و عمل میشود.
رسانههای جمعی به خصوص رسانههای تصویری منبع اصلی یادگیری اجتماعی هستند؛ نقش جامعهپذیری رسانهها به این معناست که رسانهها ارزشها و هنجارهای مقبول و جاافتاده اجتماعی را از رهگذر پاداش و تنبیه نمادین برای انواع متفاوت رفتار به مردم یاد میدهند و بدین معنا جامعهپذیری در این نظریه فرآیندی است که طی آن فرد میآموزد تا عضو یک جامعه و فرهنگ خاص شود و به این ترتیب به موجودی واقعا اجتماعی و فرهنگی بدل گردد. به عبارتی جامعهپذیری فرآیند توسعه احساس پیوستگی فرد با جهان بزرگتر اجتماعی از طریق یادگیری و درونیسازی ارزشها، باورها و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی است.
رسانهها در کنار دیگر نهادهای جامعهپذیری مانند خانواده و مدرسه مهمترین نهاد جامعهپذیری در جهان رسانهای شده امروز هستند. رسانهها اغلب به عنوان پلی بین زندگی شخصی و جهان اجتماعی عمل میکنند و عاملی قدرتمند در جامعهپذیری ما هستند. ما خودمان و جایگاهمان در جامعه را از طریق رسانهها فهم میکنیم و به همین علت، برای ایفای وظایف و کارکردهای اجتماعیمان در جامعه ناگزیر از توجه به رسانهها و درک محتوای آن هستیم. یعنی همه ما نحوه رفتار در موقعیتهای خاص اجتماعی و انتظارات از نقشها در جامعه را یاد میگیریم؛ بنابراین رسانهها به طور متناوب تصاویر و الگوهای رفتاری درباره زندگی را به مخاطبان عرضه میکنند.
رسانهها منبع غنی برای یادگیریاند و ما از نحوه رفتار گرفته تا بسیاری از باورها را از آنها میآموزیم؛ به معنای دیگر رسانهها شکلدهنده اصلی سبک زندگی ما هستند و توجه به اینکه چه نوع سبک زندگیای را ارائه میدهند از مهمترین مسائل است؛ چراکه به فرموده امام امت، سبک زندگی کلید اصلی شکلدهی تمدن است: اما بخش حقیقی تمدن، آن چیزهایی است که متن زندگی ما را تشکیل میدهد؛ که همان سبک زندگی است که عرض کردیم. این، بخش حقیقی و اصلی تمدن است؛ مثل مسئله خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوی مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزی، تفریحات، مسئله خط، مسئله زبان، مسئله کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسی، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانهای که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رییس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهای ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بیگانه؛ اینها آن بخش های اصلی تمدن است، که متن زندگی انسان است. (امام خامنه ای در دیدار جوانان استان خراسان شمالی_۲۳/۰۷/۱۳۹۱ ) |
از دیدگاه نظریه یادگیری اجتماعی، تفکر، خلق و رفتار آدمی همانطور که از تجربه مستقیم تأثیر میگیرد، از طریق مشاهده نیز توسعه مییابد و لذا فیلم میتواند الگویی قوی برای یادگیری رفتار باشد. در این نظریه رفتار مساوی یادگیری به اضافه عناصر فطری (عوامل فیزیولوژیک یا زیست شناختی) در نظر گرفته میشود و یادگیری از دو طریق صورت میگیرد:
۱. یادگیری از طریق نتایج پاسخ: این حالت بیشتر یادگیری ابتدایی است که ریشه در تجربه مستقیم دارد و ناشی از اثرات مثبت یا منفی حاصل از کنش است. وقتی مردم با وقایع روزمره مواجه میشوند، برخی از پاسخهایشان موفق از کار در میآید، در حالی که دیگر پاسخها بی اثر بوده یا منجر به پیامدهای تنبیهگر میشوند.
۲. یادگیری از طریق مدلسازی یا یادگیری مشاهدهای: عمده رفتارهای آدمی با مشاهده از طریق مدلسازی آموخته میشود؛ از مشاهده دیگران یا فیلمها، فرد در مورد نحوه انجام رفتارهای جدید ایدهای کسب میکند و در موقعیتهای بعد، از این اطلاعات رمزگذاری شده به عنوان راهنمای عمل بهره میبرد. در مجموعهای از آزمایشها، نظریه یادگیری اجتماعی نشان میدهد که مشاهده رفتار پرخاشگرانه یک نفر میتواند رفتار پرخاشگرانه کودکان را افزایش دهد. البته کودکان خود را محدود به تقلید صرف نمیکنند، بلکه انواع پرخاشگری جدید را خلق میکنند. این امر دلالت بر این دارد که تأثیر یک نمونه تعمیم پیدا میکند، یعنی کودکان به انجام آنچه که بزرگسالان و یا کودکان فیلمها به آن مبادرت میورزند اکتفا نمیکنند، بلکه به انجام اعمال پرخاشگرانه متنوعی برانگیخته میشوند.
ادامه دارد...
ارسال نظر